ﯾﺎﺭﻭ ﺍﻭﻣﺪ ﺩﻡ ﺧﻮﻧﻤﻮﻥ ﮔﻔﺖ ﻣﯿﺨﻮﺍﯾﻢ ﻭﺍﺳﻪ ﻣﺤﻠﺘﻮﻥ ﯾﻪ ﺍﺳﺘﺨﺮ ﺇﺣﺪﺍﺙ ﮐﻨﯿﻢ ﻧﯿﺎﺯﻣﻨﺪ ﮐﻤﮑﻬﺎﯼ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ ...
ﺧﯿﻞ ﺑﺎﮐﺎﺭﺷﻮﻥ ﺣﺎﻝ ﮐﺮﺩﻡ
ﻭﺭﻓﺘﻢ ﯾﻪ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺁﺏ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﻭﺍﺳﺶ ...
ﺍﺻﻼ ﺃﺷﮏ ﺗﻮﭼﺸﺎﺵ ﺣﻠﻘﻪ ﺯﺩ
ﯾﺎﺭﻭ ﺍﻭﻣﺪ ﺩﻡ ﺧﻮﻧﻤﻮﻥ ﮔﻔﺖ ﻣﯿﺨﻮﺍﯾﻢ ﻭﺍﺳﻪ ﻣﺤﻠﺘﻮﻥ ﯾﻪ ﺍﺳﺘﺨﺮ ﺇﺣﺪﺍﺙ ﮐﻨﯿﻢ ﻧﯿﺎﺯﻣﻨﺪ ﮐﻤﮑﻬﺎﯼ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ ...
ﺧﯿﻞ ﺑﺎﮐﺎﺭﺷﻮﻥ ﺣﺎﻝ ﮐﺮﺩﻡ
ﻭﺭﻓﺘﻢ ﯾﻪ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺁﺏ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﻭﺍﺳﺶ ...
ﺍﺻﻼ ﺃﺷﮏ ﺗﻮﭼﺸﺎﺵ ﺣﻠﻘﻪ ﺯﺩ
ﻣﻮﺭﺩ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﺩﺧﺘﺮﻩ
ﮔﻮﺷﯿﺶ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺯﻣﯿﻦ
ﮔﻔﺘﻪ ﺁﺁﺁﺁﺁﺁﺁﺁﺁﺁﺁﺁﺁﺁﺁﺥ
ﻭﯼ ﭼﺘﻢ
ﻌﻀﯿﺎﻡ ﻫﺴﺘﻦ
ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻥ ﺑﺎ ﺷﺎﻫﺰﺍﺩﻩ ﺳﻮﺍﺭ ﺑﺮ ﺍﺳﺐ ﺳﻔﯿﺪ ﺭﻭﯾﯿﺎﻫﺎﺷﻮﻥ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﻨﻦ
ﻫﻮﻝ ﻣﯿﺸﻦ ﺑﺎ ﺍﺳﺐ ﺳﻔﯿﺪ ﺷﺎﻫﺰﺍﺩﻩ ﺭﻭﯾﯿﺎﻫﺎﺷﻮﻥ
ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻣﯿﮑﻨﻦ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﻤﺎ!!!!!!!
ﻣﯿﮕﻦ ﺳﻮﺍﻻﯼ ﺗﺴﺘﯽ ﺗﻮ ﺑﻬﺸﺖ
، ﻫﻤﺸﻮﻥ ﮔﺰﯾﻨﻪ ﯼ
» ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻢ «
ﻫﻢ ﺩﺍﺭﻥ
تو شاید سیبی بودی آویزان به درخت
که من برای تو از درخت بالا رفتم
شاید پرنده ای بودی که دنبالت تا اوج بی کران دویدم
اما نه تو نجوای فراری بودی که گفتی و رفتی و نماندی
یا آن لبخند بودی که همیشه بر روی لبان من است
تو همان اشک بودی
تو همان عطر یاس ، یاس شرمنده ای
شاید تو یک رهگذر بودی
نه تو دزدی بودی که تاراج کردی همه ی هستی قاصدک را
من تو را یک بار در دره ی سکوت دیدم
و بار دیگر در اوج ویرانگی یک دل
تو را با شبنم دیدم
تورا روی تاقچه ی محبت دیدم که بادبادکی به دست گرفته بودی و باد را سوت می زدی
شاید همان فریادی بودی که هر روز در گوش کر خیابان زده شدی
ای سیب آویزان و سرگردان دستم به تو نرسید
یادت می آید پرنده ی من که من به تو نرسیدم
نجوای فراری ، در فکر فراری؟
لبخندم دیگر مال من نیست
می خواهم تورا به پلیس تحویل دهم تاراج گره قهار
به جرمی نابخشودنی
حالا تو هر چه هستی ، دگر نیستی
اینجا نیستی
تو نه سیب بودی و نه پرنده
نه یک نجوا
ونه یک لبخند
نه اشک و نه یاس و رهگذر...
تو خیال منی
تمام رویایم
آخر آخره رویاست
الان تیتراژش می رود...
ﺳﺮﻫﻨﮓ :ﺍﺳﻤﺖ ﭼﯿﻪ؟
ﺳﺮﺑﺎﺯ : ﻣﻤﺪ
ﺳﺮﻫﻨﮓ : ﺍﯾﻦ ﭼﯿﻪ ﺩﺳﺘﺖ؟
ﺳﺮﺑﺎﺯ : ﺗﻔﻨﮓ
ﺳﺮﻫﻨﮓ :ﺗﻔﻨﮓ؟ ﺍﯾﻦ ﻣﻤﻠﮑﺘﺘﻪ , ﺁﺑﺮﻭﺗﻪ , ﺯﻧﺪﮔﯿﺘﻪ , ﺷﺮﺍﻓﺘﺘﻪ , ﺧﻮﺍﻫﺮﺗﻪ , ﻣﺎﺩﺭﺗﻪ , ﻭ .... ... ......
ﺳﺮﻫﻨﮓ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺳﺮﺑﺎﺯ ﺩﻭﻡ : ﺍﺳﻤﺖ ﭼﯿﻪ؟
ﺳﺮﺑﺎﺯ :ﻏﻀﻨﻔﺮ
ﺳﺮﻫﻨﮓ : ﺍﯾﻦ ﭼﯿﻪ ﺩﺳﺘﺖ؟
ﻏﻀﻨﻔﺮ : ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﻣﻤﺪﻩ4
تعداد صفحات : 84